سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
عکس قطعه سرداران
ایام نگار شهدا

یاران شهدا گمنام امروز : 9
یاران شهدا گمنام دیروز : 30
یاران شهدا گمنام از ابتدا : 275040
تعداد کل یادداشت ها : 82
آخرین بازدید : 103/2/1    
ساعت : 8:43 ص

درباره
شهید گمنام[522]

درپس هربی‏ نشانی نامهاست
زینت تاریخ مـــا گمنــام هاست
::.....:::...::***::....:::.....::
این وبلاگ مختص شهدای گمنــــــام (بخوانید نـــــــــامدار) می باشد امید است به مدد شهدای گمنــام قطعه 40 بهشت زهرا س تهران (سرداران بی پلاک) ادامه دهنده راه شهـــــدا باشیم
ویرایش
شهید نوا
امکانات
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران شهدا
ابر برچسب ها
شهدا ، شهید ، شهادت ، پنج شنبه ها با شهدا ، پلاک 40 ، سرداران بی پلاک ، سرداران شهید ، جبهه ، جهاد مقدس ، دفاع مقدس ، شهدای گمنام ، شهید گمنام ، جنگ ، بسیج ، خاکریز ، لبخندهای خاکی ، شهیدانه ، شهیده ، قطعه 40 ، شعر ، سرداران بی پلاک ، شهدای کربلا ، آرزوی شهادت ، ایستگاه شهدا ، نیم پلاک ، لبخند ، امام شهدا ، ایثار ، پلاک 40 ، تفحص ، خاطرات شهدا ، روایتگران جنگ ، شهدای عرفه ، شهدای غدیر ، شهدای انقلاب ، شهدای بسیج ، خاکریز ، کرامات شهدا ، گردان ، لاله ، قطعه 40 شهدای گمنام ، قهرمان ، شهدای نامدار ، شهید سادات ، طلائیه ، عباس بابایی ، عکس ، عکس شهدا ، عملیات ، فرماندهان جنگ ، فرماندهان شهید ، فرهنگ شهادت ، فکه ، داغ ، در باغ شهادت ، شلمچه ، سنگر ، شهدای سادات ، زائران شهدا ، سایت ، سرداران آسمانی ، راهیان نور ، راویان جبهه ، رسمی ، خاطره از شهدا ، خاکیان افلاکی ، خاطرات ، جان برکف ، جانباز ، جاوید الاثر ، پلاک خاکی ، ÷لاک 40 ، آزاده ، ائمه اطهار ع ، از خود گذشتگی ، اسیر ، امام خامنه ای ، هور ، هویزه ، وصیت نامه شهدا ، کربلای 5 ، لبخندهای خاکی ، محرم ، مراسم ، مردان بی ادعا ، معنوی ، مقر ،

شش فرزند داشت. تازه داشت به میانسالی می رسید.

شوخی می کرد و می گفت: به حضرت موسی بن جعفر (ع) اقتدا کرده ام.

تا آخرش هم مستاجر بود. به قول خوش فوق دکترای خانه به دوشی داشت.

اجاره اش که سر می آمد؛ خیلی که وقت می گذاشت، روزی یک ساعت دنبال خانه می چرخید.

بقیه وقتش را صرف شهدا می کرد.آن ها هم خوب هوایش را داشتند.

________________

خاطره ای از علمدار روایتگری شهید عبدالله ضابط






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , سرداران بی پلاک  , پلاک 40  , سرداران شهید  , شهیده  ,

      

بانک خیلی شلوغ بود.جلوی باجه صندوق، صف فشرده ای شکل گرفته بود. اعصاب همه به هم ریخته بود.

نفر جلویی، کارش که تمام شد آن قدر عجله داشت که رسید را جا گذاشت.

همه دیدند اما خیلی ها به روی خودشان نیاوردند.من و چند نفر دیگر با صدای بلند داد زدیم:آقا... قبضت... رسیدت جاموند...آقا...
در آن شلوغی فریادمان به گوشش نرسید. ته قلبم راضی بودم که برخلاف خیلی ها به جای سکوت به وظیفه انسان دوستانه ام! عمل کرده کرده ام.
یک آن متوجه کسی شدم که به سرعت از صف خارج شد، رسید را برداشت و دوید بیرون بانک.
ما چند نفر به هم نگاه کردیم. لبخندی زدیم تا شاید شرمندگی مان را بپوشاند.
دوست داشتم چهره اش را ببینم. خودش بود.
همان روحانی خوش مشربی که همیشه میخواند"نسال الله منازل الشهداء"

________________

خاطره ای از علمدار روایتگری شهید عبدالله ضابط






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , سرداران بی پلاک  , پلاک 40  , شهدای گمنام  , شهیدانه  , روایتگران جنگ  , شهدای نامدار  ,

      

آخر شب بود.لب حوض داشت وضو می گرفت.باورم نمی شد!

با تعجب گفتم: پسرم تو که اهل نماز اول وقت بودی؛ چرا الان؟! البته خدا کریم است و بخشنده.یک بار اشکالی نداره. حتما کار مهمی داشتی؛ نه؟!

محمدرضا خندید و مسح سر و پایش را کشید و گفت:الهی قربون ننه ام برم که این قدر به فکر منی.خیلی مخلصیم ننه جون.

ادامه داد:نمازم رو مسجد خوندم.می خوام با وضو بخوابم مادر. شنیدم کسی که قبل خواب وضو بگیره، انگار تا صبح عبادت کرده!‍

_____________

خاطره ای از شهید محمدرضا میرانداز، اخراج یک زگیل، ص47

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
هر که با وضو بخوابد، اگر در آن شب مرگش فرا رسد، نزد خدا شهید به شمار می آید.






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , سرداران بی پلاک  , پلاک 40  ,

      

نامه رجایی
از زندان انفرادی مزدوران آمریکا به دخترش

نام وشهرت فرستنده:محمد علی رجایی ، نام پدر:عبدالصمد


بنام خدا بنام الله که ما هم از اوئیم و بازگشت ما نیز بسوی اوست.

درود به پیامبر گرامی و فرزندان شایسته اش امامان وپیشوایان ما و با افتخار به قرآن مجید عالیترین دستور و راهنمایی برای زندگی انسانهای حق طلب .

سلام بر حمیده دختر عزیزم - سلامتی وشادکامی تو و خواهر مهربانت جمیله و برادر عزیزت کمال را در سایه هدایت و ارشاد مادر گرامیتان را از خداوند متعال خواهانم . حال من هم به یاری خداوند و همت والای شما بحمدالله بسیار خوب است .

به امید  اینکه به کمک همدیگر بتوانیم در مقابل خداوند انسانی شایسته  و بنده ای صالح باشیم .

ساعت 10:30 بعد از ظهر است . همه کسانیکه در آنجا هستند در رختخواب رفته و آماده خوابیدن شده اند و من در محل خوابم  نشسته ام و به تو فکر می کنم . به تو دختر عزیزم  دختری که امیدها به او دارم و ازخداوند میخواهم که به او سلامت عطا کند تا این امیدها را به واقعیت تبدیل کند . شب با تمام شکوه و ابهتش فرا رسیده و همراه خود تاریکی و سکوت را به ارمغان آورده است.

در سکوتش هوشیاران به خود می آیند و حساب روز را می کنند که چگونه گذرانده اند و چه کاری انجام داده اند و تا چه اندازه توانسته اند در مسیر تکاملی خود گام بردارند . چه فضیلت اخلاقی تازه ای را شناخته اند و کدام کرامت اخلاقی را در وجود خود پرورش داده اند؟   و در تاریکیش به آدم فرصت پنهان کردن آنچه را که آشکار بودنش ایشان را رنج می داده؛ داده است .

می دانی که از خصوصیات شب شدت یافتن امراض ،  آرام شدن کشمکشها  ، خاموشی بیهوده گویان و راز و نیاز مومنان  با خدا  ... است .

شب نعمت است همچنان که روز نعمت می باشد.

حمیده دختر عزیزم سال اول راهنمایی نسبتا درسهایش مفصل است، ولی کوشش و جدیت هر سنگینی  را سبک و هر مشکلی را آسان می کند . بخصوص توصیه می کنم که با جمیله همکاری کن که هم برای تو مفید است و هم برای او . تو می توانی برای کمال مشاور خوب و برای جمیله همفکر مناسبی باشی .

مبادا غفلت کنی که فرصت از دست می رود. دختر مهربانم ! ساعات بیکاری را مطالعه و بازی و کمک به مامان در انجام کارهای خانه و حفظ آیات و احادیثی که مامان صلاح می داند و اشعاری که خودت دوست میداری تقسیم کن. حمیده عزیز ! از صفات جالبی که تو و جمیله داشته اید و خاطرم مانده اینست که علاقمند بودید که دوستانی داشته باشید.

اینکار بسیار خوبست، دخترانم! خواهشمندم که به همه دوستان من که آنها را می شناسید در موقع مناسب سلام برسانید . بخصوص به مامان بزرگ و آقا جان سلام مخصوص برسانید و دستشان را عوض من ببوسید و برایشان آرزوی سعادت بیشتر و سلامت بنمائید.

با آرزوی بهترین موفقیتها برای شما

9/28 امضا -  محمد علی رجایی






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , سرداران بی پلاک  , پلاک 40  , سرداران شهید  , شهدای انقلاب  , وصیت نامه شهدا  ,

      

ازدواج خیلی ساده برگزار شد.

حاج محمد به چند تا از دوستانش گفته بود پلاکاردهایی بنویسید و به در و دیوار نصب کنند، مثل جمله ای از شهید بهشتی که " زن در اسلام زنده، سازنده و رزمنده است، به شرط آن که لباس رزمش، لباس عفتش باشد".

و کتابهایی تدارک دیده بودند و متن هایی زیبا روی جلد کتاب نوشتند که به مهمان ها هدیه بدهند.

روی دو تا پارچه ی بزرگ هم نوشتند"عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید".

من پرسیدم:" علت نوشتن این مطالب چیست؟"

گفت:" این نوشته ها جایشان همین جاست.در هیچ مجلسی و هیچ کجا انسان نباید گناه کند، بخصوص در مراسم ازدواج ما..."

در آن مجلس سخنران آوردند. آقای حاج سلیمانی در مجلس مردانه صحبت کردند. نماز مغرب و عشا هم بصورت جماعت برگزار شد. فیلمی هم از یک عملیات نمایش دادند.

موقع جاری شدن عقد او خیلی اصرار داشت که حتما با وضو باشم و تمامی مستحبات را رعایت کردند.سه چهار صفحه قرآن خواندند و بعد از عقد یکی دو ساعت در مورد زندگیمان صحبت کردند که باید فقط رضای خدا را در نظر بگیریم و بس.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ای از شهید محمد گرامی/ دل دریایی،ص68






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , جبهه  , سرداران بی پلاک  , پلاک 40  , سرداران شهید  , مردان بی ادعا  ,

      
<      1   2   3   4   5      >