حرمت مادر

وقتی می فهمید چیزی احتیاج دارم به دیدنم می آمد و برای اینکه خجالت نکشم و ناراحت نشوم وسایل را پشت در خانه می گذاشت و خودش می آمد داخل و می گفت:" مادر جان، ببین کفشهای مرا دزد نبرده باشد؟"

نگاهی می انداختم و می دیدم برنج، روغن یا چیز دیگری آورده است.


وقتی هم می خواست پول به من بدهد برای اینکه به دستم نداده باشد آن را روی یخچال می گذاشت و موقع رفتن می گفت:" شما به آشپزخانه برو. انگار روی یخچال خاک گرفته!".

گروه تحقیقاتی فتح الفتوح - خاطراتی از شهید تفحص شهید علی محمودوند






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , پلاک 40  ,