هنوز گرد انقلاب از گرُده هامان نتکانده بودیم، هنوز بر دست هامان تاول بت شکنی التیام نیافته بود، هنوز ته مانده های مظلومیتمان در گلو بود ، هنوز زخم شهیدانمان بر جگر تفته، تازه بود.
هنوز اذان پیروزی از حنجره گلدسته های مجروح، طنین نیفکنده بود.
هنوز عرق پیشانی انقلابمان خشک نشده بود که استکبار جهانی ترفندی نوبه کار گرفت و تهاجمی تازه آغاز کرد.
وقتی آژیر جنگ به صدا در آمد مادران از کنار مقبره جوانان تازه شهید خویش برخاستند، همسران، نیمه از دست رفته خویش به بستر تاریخ سپردند ، کودکان غم پدران از دست رفته را در پستوی دل مدفون کردند و همه و همه و همه جان عزیز خویش بر دست گرفتند و راهی میدان دفاع شدند.
هیچکس طالب جنگ نبود.
همه چونان نهال نورسته در بهار قصد شکفتن داشتند. پاییز طاغوت و زمستان استکبار سپری شده بود و زمانه ی بهار جان می داد برای شکفتن و بالیدن و ثمر دادن.
هیچکس انکار نمی کند که نهال نورسته، طالب طوفان نیست.
اما چاره نبود، طوفان کفر قد علم کرده بود و موجی سهمگین می بایست تا قامت پوشالی طوفان را بشکند و در خویش مچاله اش کند. نهال ها که هر کدام در طراوت و تازگی فریاد گر بهار بودند بر آن شدند تا ریشه ها را در خاک و دست ها را در آسمان آنان پیوند دهند و محکم کنند که هیچ پاییز حادثه ای نتواند از پایشان در آورد و به سرسبزی گلستانشان تجاوز کند.
و این طوفان نا بهنگام بی آنکه بخواهد و بداند سبب شد که نهال ها هر کدام نخلی شدند سر به آسمان کشیده، ریشه در خاک گسترده و دست در آغوش هم کرده.
باری همان جنگی که ناخواسته بود و تحمیل شده ، با برانگیختن دفاع غیورانه این امت، نعمت شد، استعدادها را شکفت ، دلاوری ها و رشادت ها را در معرض دید جهانیان قرار داد، عشق ها را متبلور کرد، جوهره های ایثار را عیان ساخت و سرمشق والاترین ارزش های انسانی و اسلامی را بر تارک گیتی نوشت.
برچسب ها : شهدا , خاکریز , لبخندهای خاکی , شهید , شهادت , جبهه , پنج شنبه ها با شهدا , پلاک 40 ,