سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
عکس قطعه سرداران
ایام نگار شهدا

یاران شهدا گمنام امروز : 41
یاران شهدا گمنام دیروز : 11
یاران شهدا گمنام از ابتدا : 279978
تعداد کل یادداشت ها : 82
آخرین بازدید : 103/9/7    
ساعت : 2:6 ع

درباره
شهید گمنام[522]

درپس هربی‏ نشانی نامهاست
زینت تاریخ مـــا گمنــام هاست
::.....:::...::***::....:::.....::
این وبلاگ مختص شهدای گمنــــــام (بخوانید نـــــــــامدار) می باشد امید است به مدد شهدای گمنــام قطعه 40 بهشت زهرا س تهران (سرداران بی پلاک) ادامه دهنده راه شهـــــدا باشیم
ویرایش
شهید نوا
امکانات
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران شهدا
ابر برچسب ها
شهدا ، شهید ، شهادت ، پنج شنبه ها با شهدا ، پلاک 40 ، سرداران بی پلاک ، سرداران شهید ، جبهه ، جهاد مقدس ، دفاع مقدس ، شهدای گمنام ، شهید گمنام ، جنگ ، بسیج ، خاکریز ، لبخندهای خاکی ، شهیدانه ، شهیده ، قطعه 40 ، شعر ، سرداران بی پلاک ، شهدای کربلا ، آرزوی شهادت ، ایستگاه شهدا ، نیم پلاک ، لبخند ، امام شهدا ، ایثار ، پلاک 40 ، تفحص ، خاطرات شهدا ، روایتگران جنگ ، شهدای عرفه ، شهدای غدیر ، شهدای انقلاب ، شهدای بسیج ، خاکریز ، کرامات شهدا ، گردان ، لاله ، قطعه 40 شهدای گمنام ، قهرمان ، شهدای نامدار ، شهید سادات ، طلائیه ، عباس بابایی ، عکس ، عکس شهدا ، عملیات ، فرماندهان جنگ ، فرماندهان شهید ، فرهنگ شهادت ، فکه ، داغ ، در باغ شهادت ، شلمچه ، سنگر ، شهدای سادات ، زائران شهدا ، سایت ، سرداران آسمانی ، راهیان نور ، راویان جبهه ، رسمی ، خاطره از شهدا ، خاکیان افلاکی ، خاطرات ، جان برکف ، جانباز ، جاوید الاثر ، پلاک خاکی ، ÷لاک 40 ، آزاده ، ائمه اطهار ع ، از خود گذشتگی ، اسیر ، امام خامنه ای ، هور ، هویزه ، وصیت نامه شهدا ، کربلای 5 ، لبخندهای خاکی ، محرم ، مراسم ، مردان بی ادعا ، معنوی ، مقر ،

بیشتر شبیه قبرستانی دور افتاده بود با قبر هایی که هر کدام به چند قسمت تقسیم شده بود. غربت از سر و رویش می بارید.
اما مهمانان این قبرستان مردانی بودند که بزرگترین مدال بندگی یعنی شهادت را به گردن آویخته بودند. آری غریب بودند اما نه غربتی اجباری بلکه خودشان خواسته بودند که "اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم ..."
سال های سال این قبر ها با همین غربت خو گرفته بودند که روزی عده ای جوان عاشق شهادت تصمیم گرفتند به یاد غربت قبرستان بقیع، این قبرستان را باز سازی کنند.
برای اجرای یک عملیات نوسازی اولین نیاز پول است و امکانات؛ این شد که شروع کردند تمام مراکزی که حدس می زدند بتوان روی کمکشان حساب کرد را زیر و رو کردند. اما دریغ از کوچکترین همکاری و همیاری.
باز هم مثل همیشه بسیجی وار بدون پول و امکانات و فقط با توکل و توسل یاعلی گفتند و عشق آغاز شد.
چه روز هایی را که با عشق شهدا به شب رساندند و چه شب هایی را که در جوار شهدا به نیمه.
چه خون دلها که خوردند و چه زجر ها که کشیدند.
گاهی از فرت خستگی و مشکلات کار را تمام شده می دیدند اما یاد ایثار های شهدا نمی گذاشت کم بیاورند.
و کار با تمام سختی ها و مشقات به اتمام رسید.
با شوق و ذوقی وصف ناپذیر آن قبرستان که دیگر با قبلش قابل مقایسه نبود را "قطعه سرداران بی پلاک" نام نهادند.
به ایشان پیشنهاد شد نام و نشانی از خود یا مسجدشان را در کنار آن قطعه قرار دهند، اما جواب ایشان که جمله بود "اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم ... ".
و اینک آن قبرستان که روزی غربتش دل آدمی را آتش می زد، شده است مأمن و مأوای همه عاشقانی که دلشان از سیاهی این شهر گناه آلود گرفته است و می خواهند گوشه ای دنج را بیابند و دلتنگی هاو غصه هایشان را با شهدا درد دل کنند.
آری این است نتیجه اخلاص آن شهدا که رفتند و نامشان را نیز با خود بردند و این عاشقان شهادت که به آن مردان حق اقتدا کردند و ....

اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم ...

قطعه سرداران بی پلاک (40 بهشت زهرای تهران)






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , شهید گمنام  , سرداران بی پلاک  ,

      

وقتی به شهید برونسی میگفتند بروسلی

بارها توی رادیوی عراقی اسمش را با غیظ می آوردند و کلی ناسزا می گفتند.
برای سرش هم جایزه گذاشته بودند.
توی یکی از عملیاتها، چهار، پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن.
شب نشستیم پای رادیو عراق.

همان اول اخبار، گوینده با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله به فرماندهی بروسلی تارومار شد.

تا این را شنیدیم، دوتایی زدیم زیر خنده.
دنباله وراجی شان از کشتن بروسلی گفتند و دروغهای شاخ دار دیگه.
حاجی بلند می خندید.

بهش گفتم: پس من برم بگم برات حلوا درست کنن..

حاجی هم خندید و گفت: منم باید برم به مسئول لشکر بگم دیگه من فرمانده گردان نیستم. فرمانده تیپم.
سپس قیافه جدی به خودش گرفت و گفت:" یک گلوله روش نوشته برونسی، فقط اون گلوله میاد می خوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله دیگه ای نمیاد. مطمئن مطمئنم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطراتی از شهید عبدالحسین برونسی






برچسب ها : شهدا  , دفاع مقدس  , جهاد مقدس  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , بسیج  , پلاک 40  , سرداران بی پلاک  , اسیر  , آزاده  ,

      
<      1   2