سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
عکس قطعه سرداران
ایام نگار شهدا

یاران شهدا گمنام امروز : 38
یاران شهدا گمنام دیروز : 32
یاران شهدا گمنام از ابتدا : 276320
تعداد کل یادداشت ها : 82
آخرین بازدید : 103/2/29    
ساعت : 11:38 ع

درباره
شهید گمنام[522]

درپس هربی‏ نشانی نامهاست
زینت تاریخ مـــا گمنــام هاست
::.....:::...::***::....:::.....::
این وبلاگ مختص شهدای گمنــــــام (بخوانید نـــــــــامدار) می باشد امید است به مدد شهدای گمنــام قطعه 40 بهشت زهرا س تهران (سرداران بی پلاک) ادامه دهنده راه شهـــــدا باشیم
ویرایش
شهید نوا
امکانات
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران شهدا
ابر برچسب ها
شهدا ، شهید ، شهادت ، پنج شنبه ها با شهدا ، پلاک 40 ، سرداران بی پلاک ، سرداران شهید ، جبهه ، جهاد مقدس ، دفاع مقدس ، شهدای گمنام ، شهید گمنام ، جنگ ، بسیج ، خاکریز ، لبخندهای خاکی ، شهیدانه ، شهیده ، قطعه 40 ، شعر ، سرداران بی پلاک ، شهدای کربلا ، آرزوی شهادت ، ایستگاه شهدا ، نیم پلاک ، لبخند ، امام شهدا ، ایثار ، پلاک 40 ، تفحص ، خاطرات شهدا ، روایتگران جنگ ، شهدای عرفه ، شهدای غدیر ، شهدای انقلاب ، شهدای بسیج ، خاکریز ، کرامات شهدا ، گردان ، لاله ، قطعه 40 شهدای گمنام ، قهرمان ، شهدای نامدار ، شهید سادات ، طلائیه ، عباس بابایی ، عکس ، عکس شهدا ، عملیات ، فرماندهان جنگ ، فرماندهان شهید ، فرهنگ شهادت ، فکه ، داغ ، در باغ شهادت ، شلمچه ، سنگر ، شهدای سادات ، زائران شهدا ، سایت ، سرداران آسمانی ، راهیان نور ، راویان جبهه ، رسمی ، خاطره از شهدا ، خاکیان افلاکی ، خاطرات ، جان برکف ، جانباز ، جاوید الاثر ، پلاک خاکی ، ÷لاک 40 ، آزاده ، ائمه اطهار ع ، از خود گذشتگی ، اسیر ، امام خامنه ای ، هور ، هویزه ، وصیت نامه شهدا ، کربلای 5 ، لبخندهای خاکی ، محرم ، مراسم ، مردان بی ادعا ، معنوی ، مقر ،

بسم الرب الشهدا و الصدیقین

این روزا دل خیلیامون هوای امام رضا (علیه السلام) رو کرده ، هوای راه رفتن تو صحن حرم و زیارت آقا
جای همه شما خالی...
چند وقت پیش مهمون امام رضا (علیه السلام) بودم.


گاهی وقتا که حال بعضی زائرای آقا رو می بینی ، اون وقته که دل نیازی به خوندن روضه نداره و اشک مجال نمیده و جاری میشه و این همه ارادت به امام رضا (علیه السلام) رو قدر میدونه


شب بود و تو صحن انقلاب رو به پنجره فولاد و سقاخونه قدم می زدم و توی حال خودم بودم.
یه نگاهی به اطراف و زائرا کردم.
یه زائر اهل دل به ظاهر معلولی کنار سقاخونه نشسته بود و رو به گنبد آقا با آقا حرف می زد و درد دل می کرد.
هر کسی رد میشد و اون زائر رو تو اون حال می دید اشکاش سرازیر میشد.

چند قدم اون طرفتر نشستم و صدای این زائر شده بود روضه ...
از حرم می خواستم خارج بشم.
نزدیک باب الرضا (علیه السلام) رسیدم و برگشتم و سلامی خدمت آقا عرض کردم. با صدای پیرمردی که کنار دیوار نشسته بود و بی توجه به مردم با لهجه محلی خودش با آقا صحبت و گریه می کرد به طرفش نگاه کردم.
از این صحنه هایی که تحت تاثیرمون میذاره کم ندیدیم...


همه به امیدی درخونه امام رضا (علیه السلام) میان...
شنیدم شیخ بهایی (رحمه الله علیه) می خواسته درب ورودی حرم رو طوری بسازه که گنهکارا نتونن وارد بشن و..که آقا به خوابشون میان و اجازه نمیدن.


خدا میدونه باطن ما چه شکلیه...


بزرگی که چشم برزخی داشته نقل می کنه:
خیلی از آدمایی که وارد حرم میشدن رو می دیدم که با صورتهای شبیه حیوان میان و وقتی از زیارت برمی گردن اون شکلی دیگه نیستن ...
در تایید این گفته شنیدم: یکی از معصومین ع گفتن زائرای ما همه انسان محضر ما وارد میشن اما تنها جایی که خوب و بد میرن به اونجا حرم امام رضا (علیه السلام) است.

____________
ترکش پست:

خیلی ها رو بیرون حرم با آرایش و بی حجاب (بدحجاب) می بینیم. اما وقتی می خوان برسن خدمت آقا چادر به سر می کنن و بی احترامی نمی کنن.


اما این سوال تو ذهنم مونده و براش جوابی پیدا نکردم!!
چرا این خانم ها وقتی میان حرم چادر سر می کنن و وقتی میرن تو اجتماع ... چادرشون رو در میارن و حجابشون رو رعایت نمی کنن؟


مگه فقط امام رضا (علیه السلام) براشون نامحرمه که تو حرم با حجاب میشن و بیرون حرم همه براشون محرم اند که حجاب ندارن؟؟؟!!!     






برچسب ها : ائمه اطهار ع  ,

      

بیا از شکفتن حمایت کنیم
و با   لاله
تجدید بیعت کنیم
و اینک شهیدان و میراث خون
و اینک دل ما اسیر جنون
تغافل نصیبان جا مانده ایم
و شرمنده لاله ها مانده ایم
اسیر زمینیم و در بند خویش
و هر روز غافل تر از روز پیش!
سوال شهیدان ز ما روشن است
جوابی نداریم اما به دست!
پس از ما چه کردید،جاماندگان؟
ز فیض شهادت، جداماندگان؟
پس از ما کنار خدا مانده اید؟
هوادار آیینه ها مانده اید؟
پس از ما، شمایان بلا دیده اید؟
و یا جرعه ای زهر نوشیده اید؟
پس از ما به "تزویر" لا گفته اید؟
به پیر حقیقت، "بلی" گفته اید؟
پس از ما،شهید ولایت شدید؟
و یا پیش مرگ امامت شدید؟
پس از ما چه شد عهدتان با علی(ع)؟
چه شد عهدتان با امام و "ولی
بگوئید پاسخ، برای خدا
چه کردید، ای ماندگان، بعد ما؟!
دل ماست شاید، سزاوار تیغ
دریغ و دریغ و دریغ و در
یغ






برچسب ها : شهدا  , دفاع مقدس  , جهاد مقدس  , شهید  , شعر  ,

      

چه گفتی با آقایمان که ما محرمش نبودیم
نکند از ما گله کرده باشی ....
نکند از روزگاری گفتی که ما را با خود برده است ...
نکند ........
امروز خیلی خوشحال بودی مرد ....
تو بودی و حضرت ماه ....
و غیرت دست هایی که در این روزگار بی غیرتی
طاقت اخمی بر صورت آقایش ندارد ....
امروز تو خندیدی و من های های گریستم ..............







برچسب ها : شهدا  , عکس شهدا  , جانباز  , شهید  ,

      

شلمچه بودیم!
شیخ اکبر گفت: امشب نمی شه کار کرد. می ترسم بچه ها شهید بشن...


تو تاریکی دور هم ایستاده بودیم و فکر می کردیم که صالح گفت: یه فکری!
همه سرامونو بردیم توی هم.
حرف صالح که تموم شد، زدیم زیر خنده و راه افتادیم.


حدود یه کیلومتر از بلدوزرها دور شدیم.
رفتیم جایی که پر از آب و باتلاق بود.
موشی هم پیدا نمی شد.

انگار بیابون ارواح بود.فاصله مون با عراقیا خیلی کم بود، اما هیچ سروصدایی نمی اومد.
دور هم جمع شدیم. شیخ اکبر که فرماندمون بود گفت: یک، دو، سه.


هنوز حرفش تموم نشده بود که صدای دوازده نفرمون زلزله ای به پا کرد.


هر کسی صدایی از خودش درآورد. صدای خروس،سگ،بز،الاغ و...
چیزی نگذشته بود که تیربارا و تفنگای عراقیا به کار افتاد. جیغ و دادمون که تموم شد، پوتینارو گذاشتیم زیر بغلمون و دویدیم طرف بلدوزرا.


ما می دویدیم و عراقیا آتیش می ریختند. تا کنار بلدوزرا یه نفس دویدیم.
عراقیا اونشب انگار بلدوزرا رو نمی دیدند. تا صبح گلوله هاشونو تو باتلاق حروم کردند و ما به کیف و خیال آسوده تا صبح خاکریز زدیم.






برچسب ها : شهدا  , دفاع مقدس  , جهاد مقدس  , لبخندهای خاکی  ,

      

فرزند سید عباس، متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی. در سال 66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.

در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.

او در خیابان ایران میدان شهدا و در محله‌ای مذهبی زندگی می‌کرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی "علی بن موسی الرضا علیه السلام" مأمن همیشگی‌اش بود. وی دائماً به منطقه می‌رفت. او فرمانده آر پی‌چی‌زن‌های گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود.

در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار می‌کرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود.

بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه می‌شوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این شهید روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا  تهران، در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک می‌باشد به‌طوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می شود.

شهید پلارک ما شبیه به یکی از سربازان پیامبر در صدر اسلام، "غسیل الملائکه" است. "غسیل الملائکه"  به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده‌ باشند. در تاریخ اسلام آمده که "حنظله" غسیل الملائکه که از یاران جوان پیامبر بود، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد. فردا صبح، زمانی که لشکر اسلام به سمت احد حرکت می ‌کرد، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله کرد و بنابراین نرسید که غسل کند. او در این جنگ شهید شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد. شاید به همین خاطر باشد که همیشه قبر شید پلارک نیز خوش‌بو و عطر آگین است.

بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند.

خیلی‌ها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می‌کنند و از خدای او حاجت و شفاعت می‌خواهند. او معجزه خداست.



شهید پلارک از زبان مادرش:

در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نشده بود.

شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت...

مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرد:

1. نماز شب

2. غسل روز جمعه

3. زیارت عاشورای هر صبح

4. ذکر 100 صلوات در هر روز و 100 بار لعن بی امیه

اشک‌های شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسان‌ها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می‌کند.

شهید پلارک از زبان آشنایانش

آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرمانده دسته بود .در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد. اما کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است. اگر کسی درباره حضورش در جبهه سوال می کرد، طفره می رفت و چیزی نمی گفت. یک بار در جبهه، خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: اگر یک نفر مریض بشه، بهتر از اینه که همه مریض بشن. یکی یکی بچه ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود.

قبل از عملیات کربلای 8 با گردان رفته بودیم مشهد. یک روز صبح دیدم سید احمد از خواب بیدار شده، ولی تمام بدنش می لرزه. گفتم چی شده؟ گفت: فکر کنم تب و لرز کردم. بعد از یکی دو ساعت به من گفت امروز باید حتما بریم بهشت رضا. اتفاقا برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا بود. از احمد پرسیدم چی شده که حتما باید بریم بهشت رضا؟ او به اصرار من تعریف کرد: دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت، تو در بهشت همسایه منی من خیلی تعجب کردم. تا به حال او را ندیده بودم. گفتم تو کی هستی، الان کجایی؟ گفت در بهشت رضا. احمد آن روز آن‌ قدر گشت تا آن شهید را که حتی نام او را نمی دانست پیدا کرده و بالای مزار آن شهید با او حرفها زد.

یکی از آشنایان خواب شهید پلارک را می بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می کند که شهید پلارک به او می گوید من نمی توانم شما را شفاعت کنم تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید. همچنین زبانهایتان را نگه دارید، در غیر اینصورت هیچ کاری از دست من بر نمی آید.

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

ستایش خدای را که ما را به دین خود هدایت کرد و اگر ما را هدایت نمی کرد ما هدایت نمی شدیم .السلام علیک یا ثارا...؛ ای چراغ هدایت و کشتی نجات، ای رهبر آزادگان، ای که زنده کردی اسلام را با خونت و با خون انصار و اصحاب با وفایت ای که اسلام را تا ابد پایدار و بیمه کردید. (یا حسین دخیلم) آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان بر روی مادر شیعیان زده. برای انتقام آن بازوی ورم کرده می‌رویم. برای گرفتن انتقام آن سینه سوراخ شده می رویم. سخت است شنیدن این مصیبت‌ها. خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کن تا بتوانیم برای یاری دینت به‌کار ببندیم. خدایا به ما توفیق اطاعت و فرمانبرداری به این رهبر و انقلاب عنایت بفرما. خدایا توفیق شناخت خودت آن طور که شهدا شناختند به ما عطا فرما و شهدا را از ما راضی بفرما و ما را به آنها ملحق بفرما.

خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم، جز معصیت چیزی ندارم و ا... اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستارالعیوبی را بر می داشتی، می‌دانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم.  خدایا به کرمت و به مهربانیت ببخش آن گناهانی را که مانع از رسیدن بنده به تو می شود. الهی العفو...

بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید: امام دوستت دارم و التماس دعا دارم؛ که می‌دانم بر سر قبرم می آید.

سید احمد پلارک
ظهر عاشورا 1365.6.24

آدرس قبر شهید سید احمد پلارک: قطعه 26 شهدا، ردیف 32، شماره 22






برچسب ها : شهدا  , دفاع مقدس  , جهاد مقدس  , سرداران آسمانی  ,

      
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >