چشمهایش پُرِ از اشک شد ...
دو هفته پیش شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکى اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزى که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهى شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتى این جمله را گفتم، چشمهاى شهید کاظمى پُرِ اشک شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند!
فاصلهى بین مرگ و زندگى، فاصلهى بسیار کوتاهى است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگى هستیم و غافلیم از حرکتى که همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مىکنند؛ هر کسى یک طور؛ بعضىها واقعاً روسفید خدا را ملاقات مىکنند، که احمد کاظمى و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.
ما باید سعىمان این باشد که روسفید خدا را ملاقات کنیم؛ چون از حالا تا یک لحظهى دیگر، اصلاً نمىدانیم که ما از این مرز عبور خواهیم کرد یا نه؛ احتمال دارد همین یک ساعت دیگر یا یک روز دیگر نوبتِ به ما برسد که از این مرز عبور کنیم. از خدا بخواهیم که مرگ ما مرگى باشد که خود آن مرگ هم انشاءاللَّه مایهى روسفیدى ما باشد.
انشاءاللَّه خدا شماها را حفظ کند.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشییع پیکرهاى فرماندهان سپاه
تیتر خبرها در روز عرفه این بود"تحقق آرزوی شما"
سردار احمد کاظمی، به همراه جمعی از فرماندهان سپاه پاسداران، روز نوزدهم دی ماه سال 1384 و در آستانه روز عرفه، در حادثه سقوط هواپیمای جت فالکون به شهادت رسیدند.
فرازهایی از وصیتنامه شهید احمد کاظمی:
"خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده... هر موقع آماده میشوم چند کلمهای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمیدانم کدام را بنویسم. از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی... راستی چه بگویم؟ سینهام از دوری دوستان سفر کرده، از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا! تو کمک کن. چه کنم، فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم..."
وبهانه ای بود ، این هواپیما برای"پرواز"
برچسب ها :
شهدا , شهید , شهادت , پنج شنبه ها با شهدا , شهدای عرفه , پلاک 40 , امام شهدا , آرزوی شهادت ,
توسط :
شهید گمنام تاریخ : پنج شنبه 91/8/4