سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
عکس قطعه سرداران
ایام نگار شهدا

یاران شهدا گمنام امروز : 49
یاران شهدا گمنام دیروز : 7
یاران شهدا گمنام از ابتدا : 279646
تعداد کل یادداشت ها : 82
آخرین بازدید : 103/8/26    
ساعت : 9:8 ص

درباره
شهید گمنام[522]

درپس هربی‏ نشانی نامهاست
زینت تاریخ مـــا گمنــام هاست
::.....:::...::***::....:::.....::
این وبلاگ مختص شهدای گمنــــــام (بخوانید نـــــــــامدار) می باشد امید است به مدد شهدای گمنــام قطعه 40 بهشت زهرا س تهران (سرداران بی پلاک) ادامه دهنده راه شهـــــدا باشیم
ویرایش
شهید نوا
امکانات
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران شهدا
ابر برچسب ها
شهدا ، شهید ، شهادت ، پنج شنبه ها با شهدا ، پلاک 40 ، سرداران بی پلاک ، سرداران شهید ، جبهه ، جهاد مقدس ، دفاع مقدس ، شهدای گمنام ، شهید گمنام ، جنگ ، بسیج ، خاکریز ، لبخندهای خاکی ، شهیدانه ، شهیده ، قطعه 40 ، شعر ، سرداران بی پلاک ، شهدای کربلا ، آرزوی شهادت ، ایستگاه شهدا ، نیم پلاک ، لبخند ، امام شهدا ، ایثار ، پلاک 40 ، تفحص ، خاطرات شهدا ، روایتگران جنگ ، شهدای عرفه ، شهدای غدیر ، شهدای انقلاب ، شهدای بسیج ، خاکریز ، کرامات شهدا ، گردان ، لاله ، قطعه 40 شهدای گمنام ، قهرمان ، شهدای نامدار ، شهید سادات ، طلائیه ، عباس بابایی ، عکس ، عکس شهدا ، عملیات ، فرماندهان جنگ ، فرماندهان شهید ، فرهنگ شهادت ، فکه ، داغ ، در باغ شهادت ، شلمچه ، سنگر ، شهدای سادات ، زائران شهدا ، سایت ، سرداران آسمانی ، راهیان نور ، راویان جبهه ، رسمی ، خاطره از شهدا ، خاکیان افلاکی ، خاطرات ، جان برکف ، جانباز ، جاوید الاثر ، پلاک خاکی ، ÷لاک 40 ، آزاده ، ائمه اطهار ع ، از خود گذشتگی ، اسیر ، امام خامنه ای ، هور ، هویزه ، وصیت نامه شهدا ، کربلای 5 ، لبخندهای خاکی ، محرم ، مراسم ، مردان بی ادعا ، معنوی ، مقر ،

حرمت مادر

وقتی می فهمید چیزی احتیاج دارم به دیدنم می آمد و برای اینکه خجالت نکشم و ناراحت نشوم وسایل را پشت در خانه می گذاشت و خودش می آمد داخل و می گفت:" مادر جان، ببین کفشهای مرا دزد نبرده باشد؟"

نگاهی می انداختم و می دیدم برنج، روغن یا چیز دیگری آورده است.


وقتی هم می خواست پول به من بدهد برای اینکه به دستم نداده باشد آن را روی یخچال می گذاشت و موقع رفتن می گفت:" شما به آشپزخانه برو. انگار روی یخچال خاک گرفته!".

گروه تحقیقاتی فتح الفتوح - خاطراتی از شهید تفحص شهید علی محمودوند






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , پلاک 40  ,

      

فرماندهان لبخند

فرماندهان بزرگواری را در همه سطوح، به جایی رسانده بودندکه بچه ها صرف نظر از آن کرامتی که برای ایشان قائل بودند و عشقی که به آنها می ورزیدند، می توانستند واقعاً با آن ها ندار و خودمانی باشند، خیلی کارها با هم بکنند و بسیاری حرفها را به هم بزنند، حتی برای هم شعر:" پشت سنگر، گشته پنچر ، ماشین فرمانده لشکر ، ای برادر" را بخوانند .

آنها هم با بچه ها مزاحو مطایبات درشأن خودشان را داشتند، مثلاً هر وقت غذا مرغ بود یکی از فرماندهان رو به بچه ها می کرد و می پرسید :" خوب ، بچه ها! کی سینه خورده؟" آن وقت هر کسی می گفت من، ادامه می دادکه :" باید سینه خیز بروی"


دفعه بعد می پرسید کی ران خورده؟ هر کس جواب می داد من، می گفت:" باید پا مرغی بروی"

و خلاصه می خواست به نوعی بگوید که دنیا شهد و شرنگش با هم است و هر کس بیشتر در راحت و رفاه باشد، بیش تر هم باید جواب گو باشد. بچه ها واقعاً با جام و دل آن را انجام می دادندو می خندیدند و این همه نتیجه آن صمیمیت هاو هم دلی های صادقانه بود.

بی خود نبود که بچه ها راحت می توانستند در مواقعی در چادر یا کانکس آنها بمانند و بخوابند یا در یخچال آنها را باز کنند و هر چه خواستند بردارند و متقابلاً آنها هم از بچه ها لباس قرض بگیرند و بپوشند و در جلسات حاضر شوند.






برچسب ها : شهدا  , لبخندهای خاکی  , شهید  , شهادت  , جبهه  , ایثار  ,

      

هنوز گرد انقلاب از گرُده هامان نتکانده بودیم، هنوز بر دست هامان تاول بت شکنی التیام نیافته بود، هنوز ته مانده های مظلومیتمان در گلو بود ، هنوز زخم شهیدانمان بر جگر تفته، تازه بود.

هنوز اذان پیروزی از حنجره گلدسته های مجروح، طنین نیفکنده بود.

هنوز عرق پیشانی انقلابمان خشک نشده بود که استکبار جهانی ترفندی نوبه کار گرفت و تهاجمی تازه آغاز کرد.

وقتی آژیر جنگ به صدا در آمد مادران از کنار مقبره جوانان تازه شهید خویش برخاستند، همسران، نیمه از دست رفته خویش به بستر تاریخ سپردند ، کودکان غم پدران از دست رفته را در پستوی دل مدفون کردند و همه و همه و همه جان عزیز خویش بر دست گرفتند و راهی میدان دفاع شدند.

هیچکس طالب جنگ نبود.

همه چونان نهال نورسته در بهار قصد شکفتن داشتند. پاییز طاغوت و زمستان استکبار سپری شده بود و زمانه ی بهار جان می داد برای شکفتن و بالیدن و ثمر دادن.

هیچکس انکار  نمی کند که نهال نورسته، طالب طوفان نیست.

اما چاره نبود، طوفان کفر قد علم کرده بود و موجی سهمگین می بایست تا قامت پوشالی طوفان را بشکند و در خویش مچاله اش کند. نهال ها که هر کدام در طراوت و تازگی فریاد گر بهار بودند بر آن شدند تا ریشه ها را در خاک و دست ها را در آسمان آنان پیوند دهند و محکم کنند که هیچ پاییز حادثه ای نتواند از پایشان در آورد و به سرسبزی گلستانشان تجاوز کند.

و این طوفان نا بهنگام بی آنکه بخواهد و بداند سبب شد که نهال ها هر کدام نخلی شدند سر به آسمان کشیده، ریشه در خاک گسترده و دست در آغوش هم کرده.

باری همان جنگی که ناخواسته بود و تحمیل شده ، با برانگیختن دفاع غیورانه این امت، نعمت شد، استعدادها را شکفت ، دلاوری ها و رشادت ها را در معرض دید جهانیان قرار داد، عشق ها را متبلور کرد، جوهره های ایثار را عیان ساخت و سرمشق والاترین ارزش های انسانی و اسلامی را بر تارک گیتی نوشت.






برچسب ها : شهدا  , خاکریز  , لبخندهای خاکی  , شهید  , شهادت  , جبهه  , پنج شنبه ها با شهدا  , پلاک 40  ,

      

شعر زیبای مقام معظم رهبری در مورد شلمچه

ز آه سینه سوزان ترانه می سازم
چو نی ز مایه جان این فسانه می سازم
به غمگساری یاران چو شمع می سوزم
برای اشک دمادم بهانه  می سازم
پر نسیم به  خوناب اشک می شویم
پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه شقایق فام
کنار لاله  رخان آشیانه  می سازم
در آستان به خون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب، خانه می سازم
چو شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک  شراره هزاران زبانه  می سازم
ز پاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن  چو بلبل از  آن عاشقانه  می سازم
سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم
کشم به لجه شوریدگی بساط «امین»
کنون که رخت سفر چون کرانه می سازم






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شعر  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , پلاک 40  ,

      

شهید حقیقت شگفت آوری است ، ما چون عادت کرده ایم به مشاهده شهدا و سرگذشت های آنها ، وصایای آنها راهی که آنها را به شهادت میرساند ، چون اینها را زیاد دیده ایم عظمت این حقیقت نورانی و بهشتی برای ما مخفی میماند ، مثل عظمت خورشید و آفتاب که برای کسانی که دائم در آفتاب اند مخفی میماند.

بخشی از فرمایشات مقام معظم رهبری

***********


پریدیم و به نام عشق رفتیم *** ازاینجا تا مقام عشق رفتیم

شبی همراه بایک ترکش سرخ***به پابوس امام عشق رفتیم

شاخه های خشکیده ات سبز خواهد شد . تو به بار خواهی نشست گل خواهی داد. وجودت سرشار از عطر بهشت خواهد شد . فصل بهار دل است.موسم حج و هجرت؛ فصل شستشوی غبار دل در زلال زمزم مهر و لطف خداوندی . موعد میهمانی نور و گلاب و آینه ، کعبه دلت را چراغانی کن که فرشته ها به طواف تو می ایند . آخرتوراهی سرزمین نوری ، مسافر آسمان. مسافر لحظه های ناب عاشقی ، مسافر جنوب. چه رازی بود در شبهای سپید قدرت که لایق دیدار گشته ای ؟ چه سری بود در زمزمه های عاشورائیت که کربلایی شده ای؟ هرچه هست ،قدر لحظه های  ناب حضور را بدان. و بمان بر سر عهد و پیمانی که در سرزمین نور با خدایت میبندی .

مواظب دلت باش همین






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , شهید گمنام  , پلاک 40  , امام شهدا  ,

      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >