سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
عکس قطعه سرداران
ایام نگار شهدا

یاران شهدا گمنام امروز : 47
یاران شهدا گمنام دیروز : 7
یاران شهدا گمنام از ابتدا : 279644
تعداد کل یادداشت ها : 82
آخرین بازدید : 103/8/26    
ساعت : 8:55 ص

درباره
شهید گمنام[522]

درپس هربی‏ نشانی نامهاست
زینت تاریخ مـــا گمنــام هاست
::.....:::...::***::....:::.....::
این وبلاگ مختص شهدای گمنــــــام (بخوانید نـــــــــامدار) می باشد امید است به مدد شهدای گمنــام قطعه 40 بهشت زهرا س تهران (سرداران بی پلاک) ادامه دهنده راه شهـــــدا باشیم
ویرایش
شهید نوا
امکانات
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران شهدا
ابر برچسب ها
شهدا ، شهید ، شهادت ، پنج شنبه ها با شهدا ، پلاک 40 ، سرداران بی پلاک ، سرداران شهید ، جبهه ، جهاد مقدس ، دفاع مقدس ، شهدای گمنام ، شهید گمنام ، جنگ ، بسیج ، خاکریز ، لبخندهای خاکی ، شهیدانه ، شهیده ، قطعه 40 ، شعر ، سرداران بی پلاک ، شهدای کربلا ، آرزوی شهادت ، ایستگاه شهدا ، نیم پلاک ، لبخند ، امام شهدا ، ایثار ، پلاک 40 ، تفحص ، خاطرات شهدا ، روایتگران جنگ ، شهدای عرفه ، شهدای غدیر ، شهدای انقلاب ، شهدای بسیج ، خاکریز ، کرامات شهدا ، گردان ، لاله ، قطعه 40 شهدای گمنام ، قهرمان ، شهدای نامدار ، شهید سادات ، طلائیه ، عباس بابایی ، عکس ، عکس شهدا ، عملیات ، فرماندهان جنگ ، فرماندهان شهید ، فرهنگ شهادت ، فکه ، داغ ، در باغ شهادت ، شلمچه ، سنگر ، شهدای سادات ، زائران شهدا ، سایت ، سرداران آسمانی ، راهیان نور ، راویان جبهه ، رسمی ، خاطره از شهدا ، خاکیان افلاکی ، خاطرات ، جان برکف ، جانباز ، جاوید الاثر ، پلاک خاکی ، ÷لاک 40 ، آزاده ، ائمه اطهار ع ، از خود گذشتگی ، اسیر ، امام خامنه ای ، هور ، هویزه ، وصیت نامه شهدا ، کربلای 5 ، لبخندهای خاکی ، محرم ، مراسم ، مردان بی ادعا ، معنوی ، مقر ،

عروس و داماد هنوز یک ماه از ازدواجشان نگذشته بود که آمده بودند جبهه.داماد سنگری شده بود و عروس در پشتیبانی و امداد فعالیت می کرد.

محل اسکانشان هتل هلال بود.ساختمانی در جاده ی آبادان -خرمشهر که مدام در تیررس خمپاره و توپ قرار داشت.

شنیدیم فقط یک پتو دارند که وسط اتاق پهن می کنند و می نشینند اما برای خواب چیزی ندارند.یک پتو برداشتیم و رفتیم در اتاقشان.آمدند دم در ولی پتو را قبول نکردند.

گفتند:"ببرید برای رزمنده ها".اصرار کردیم، گفتند:"نه،ما به آنچه داریم قانع هستیم".

ـــــــــــــــــــــــــــــ

راوی:خانم زهرا محمودی /ستاره های بی نشان/ج3/ص24و25






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , پلاک 40  , شهیده  , شهدای گمنام  ,

      

شهیده سهام خیام
متولد بهمن 1347-هویزه


 شاید اگر جوان و نوجوان امروز ما نام "سهام خیام" را بشنود، تصور کند نام یکی از دختران کشورهای فلسطین و لبنان را شنیده است!

این گناه ماست که سهام خیام را درست پس از شهادتش در 8مهر 1359در شهر اشغالی هویزه جاگذاشتیم و نخواستیم اسطوره های پایداری و مقاومت کشورمان را به کسانی که بعد از آن ها می آیند، معرفی کنیم.
دانش آموز شهید سهام خیام،که طاقت اشغال شهرش را توسط اشغالگران بعثی نداشت و با سنگریزه های خود آن ها را مورد هدف قرار می داد. مانند حسین فهمیده ی 13 ساله، به شهادت رسید.

اما مانند او، نامی در نشریات و رسانه های ما نیست و هیچ کس از او نمی داند.آنچه در پی می آید نگاهی به زندگی سهام خیام اولین دختر نوجوان و شهیده ی دفاع مقدس است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روایاتی از رشادت شهیده سهام خیام






برچسب ها : شهدا  , جهاد مقدس  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , شهید گمنام  , پلاک 40  , شهیده  ,

      

خطاب به غواصان خط شکن در عملیات والفجر8 گفت: باید از همین الان کمربندها را محکم ببندید، بند پوتین هایتان را محکم کنید، فشنگ اسلحه هایتان آماده باشد. تجهیزات را به بدن هایتان محکم ببندید، خیلی قبراق آماده ی عملیات باشید ...

برادران جنگ بدون تلفات، زخمی، شهید اصلاً معنا ندارد. در قاموس جنگ سختی، خستگی، تشنگی یک واقعیت و جزء لاینفک جنگ است.
برادران بدانید هر چه هست از جانب خداست. به انسانهای مومن اگر مصیبتی می رسد آن را از جانب خدا می دانند. انا لله و اناالیه راجعون. دیگر هیچ گونه ناراحتی و جزع و فزعی ندارد، بلکه باید دنبال این باشیم که تکلیف مان را انجام دهیم.
برادرانی که در جمع ما هستند و قبلا زخمی شده اند می دانند برای مومنین زخم برداشتن در جنگ هیچ احساس درد و ناراحتی ندارد. چون این مصیبت از جانب خداست.

خود من برای شما بگویم که وقتی زخمی شدم خدا شاهد است تا بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم هیچ احساس درد نکردم، این بسته به دین و ایمان خود شما دارد. استغفرالله، البته من این حرف را قربه الی الله زدم و گرنه قصد گفتنش را نداشتم. افراد امام حسین(علیه السلام) موقعی که زخم شمشیر به آنها وارد گردید: الم مس الحدید" سختی و زخم آنها را اصلاً احساس نمی کردند، اینها چیزی نیست جز از جانب خدا، پس"اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون"، گروهان شما هم خط شکن است و هم غواص. این خط باید با حول و قوه خداوند گرفته شود و اگر مشکلی پیش آمد حتی شما آقای قربانی (خطاب به فرمانده گردان) باید لباس غواصی بپوشید و کارتان را با غواصی ادامه دهید.

این خط باید بشکند، اینجا مرز بین اسلام و کفر است. ما همه می رویم آن طرف آب، خودم هم می روم آن طرف، اگر چه قاعده ی لطف خدا این طور نیست. اما ما نباشیم ببینیم به حال جنگ و انقلاب و امام و خدای نکرده چه می آید.

نصر وعده ی حتمی خداست، خیلی محکم دندانها را روی هم بفشارید:
"اشداء علی الکفار رحماء بینهم." بین خودتان مهربان باشید سمت چپ ما بچه های ترک و سمت راست بچه های مشهد هستند، باید بین ما الفت باشد، مهربانی و علاقه باشد، دست به دست هم می دهیم تا ان شاء الله دشمن خدا و انسانیت و اسلام را سرنگون کنیم. همه ی ما رزمندگان اسلام هستیم، برای خدا می جنگیم و تو و من، لشکر امام حسین(علیه السلام) و اینها در کارتان نباشد. احساس برتری یا افزون طلبی را کنار بگذاریم،چون همه ی ما رزمنده ی الهی هستیم."

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ای از شهید حاج حسین خرازی/ شور عاشقی/ص45-46






برچسب ها : شهدا  , خاکریز  , جنگ  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , شهید گمنام  , پلاک 40  , شهدای گمنام  , کرامات شهدا  ,

      

حاج احمد دیگه بر نمیگردد ؟؟!!!

در جریان حمله ی ناجوانمردانه ی اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1361از لبنان بی سیم زده بودند و حاج احمد خیلی ناراحت بود.

بعد ما خیلی ساده به ایشان گفتیم ان شاءالله مشکل حل می شود.
بعد از گفتن آن حرفها ایشان با ناراحتی گفت من که به لبنان بروم دیگر برنمی گردم،برادران به فکر خودشان باشند.

ما اول شوخی گرفتیم که خودمانی صحبت می کنیم حرفی هم نزدیم.گفتیم ان شاء الله می رویم و پیروز هم برمی گردیم و به دل نگرفتیم.قضیه گذشت.
ایشان گفت:برادر برقی شما عملیات فتح المبین را به یاد داری؟

گفتم:بله چیزی از آن نگذشته است.
گفت:در عملیات فتح المبین قرار بود امکانات زیادی در اختیار ما بگذراند ولی امکانات کمی در اختیار ما قرار گرفت.من شب هنگامی که برای وضو گرفتن بیرون رفته بودم و فکر می کردم که با این امکانات کم و با این وسائل ناچیز نمی توانیم کاری کنیم و پیروز شویم و می ترسیدیم که آبروریزی بشود و حیثیتمان از بین برود.

در این فکر بودم که فشار دستی را بر شانه ام احساس کردم. وقتی که برگشتم برادر پاسداری را دیدم که از پاسداران خودمان نبود. گفت:برادر احمد شما از خدا و ائمه ی اطهار غافل شدید و توکل خود را از دست داده اید و به فکر ماشین و وسایل افتاده اید. به خدا توکل کنید. شما پیروزید. شما عملیات دیگری هم در پیش رو دارید به نام عملیات بیت المقدس. در آن عملیات هم خرمشهر به دست شما آزاد خواهد شد و از آنجا به لبنان می روید و از آنجا شما دیگر بر نمی گردید و آنجا دیگر پایان کار توست.

این قضیه را در اتاق برای ما تعریف کرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ای از جاویدالاثر شهید حاج احمد متوسلیان/ حماسه سازان عصر امام خمینی(ره)،ص205

ترکش پست:تا قبل از تایپ این پست همیشه دعامون این بود که حاج احمد متوسلیان یه روزی میان..امیدمون این بود که زنده ان و به دست صهیونیستهای اسرائیلی گرفتار شدن. تا اینکه این خاطره رو . . .
و شهید رو به اول اسم حاجی اضافه کردم.اما بازم امیدواریم...

  




برچسب ها : شهدا  , جنگ  , شهید  , شهادت  , جبهه  , پنج شنبه ها با شهدا  , جاوید الاثر  , خاطرات شهدا  ,

      

نگاهم را دور تا دور مجلس گرداندم . همه حال و هوای دیگری داشتند.
بندهای دعای توسل، گویی روضه ‏ای بود که آتش به خرمن دل‏ های شیفته‏ شان می‏زد. خواندند و گریستند و ناله زدند، تا آن جا که لب‏ ها مزین به توسل بی‏بی فاطمه ( علیها السلام) شد; یا فاطمه الزهراء یا بنت محمد یا قره عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا ...
هق هق گریه‏ ها، تجلی شوریدگی سرها و سینه‏ های متوسلان به اهل بیت ( علیهم‏ السلام) بود و زینت جلوس عاشقانه‏ شان . لحظه‏ ای بعد، فضا عطر آگین نغمه «یا وجیهه عند الله اشفعی لنا عندالله ...» بود که ناگهان ...
ناگهانی‏ ترین حادثه پیوند خورده با اعماق فاطمیه، رخ داد ... .

صدای انفجاری مهیب و دلخراش، در فضای خانه، که نه، در تمام شهرمان پیچید. زنان و دخترانی که تا دقایقی پیش نجواگر یا فاطمه الزهرا ... یا وجیهه عندالله بودند، پیکرهاشان در زیر خروارها خاک، از نگاه‏ ها دور شد و آن‏ها که زنده بودند، صدای ملکوتی یا زهرا و یا فاطمه‏ شان از لابه‏ لای سنگ‏ها و خاک‏ها هنوز هم به گوش می‏ رسید.
در زیر آوار هم لطف و احسان فاطمه ( علیهاالسلام) را می‏طلبیدند و از درد و ناله، اثری نبود!
... چه زیبا از «مادر» ، برات شهادت و جانبازی گرفتند! و او شفیعشان شد برای بهشتی شدن ... ! !
کاش ما هم یکبار این گونه توسل بخوانیم.

آنچه از نظر گذشت خاطراتی است از اولین بمباران هوایی شهر مقدس قم، به نقل از خانم زهرا سادات مؤمنی (از اساتید محترم جامعه الزهرا) که انفجار در منزل پدری ایشان اتفاق افتاده است و البته همزمان با ایام فاطمیه و در مجلس عزاداری حضرت زهرا (علیها السلام).






برچسب ها : شهدا  , دفاع مقدس  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , شهیده  ,

      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >