سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
عکس قطعه سرداران
ایام نگار شهدا

یاران شهدا گمنام امروز : 53
یاران شهدا گمنام دیروز : 16
یاران شهدا گمنام از ابتدا : 279815
تعداد کل یادداشت ها : 82
آخرین بازدید : 103/9/3    
ساعت : 9:58 ع

درباره
شهید گمنام[522]

درپس هربی‏ نشانی نامهاست
زینت تاریخ مـــا گمنــام هاست
::.....:::...::***::....:::.....::
این وبلاگ مختص شهدای گمنــــــام (بخوانید نـــــــــامدار) می باشد امید است به مدد شهدای گمنــام قطعه 40 بهشت زهرا س تهران (سرداران بی پلاک) ادامه دهنده راه شهـــــدا باشیم
ویرایش
شهید نوا
امکانات
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران شهدا
ابر برچسب ها
شهدا ، شهید ، شهادت ، پنج شنبه ها با شهدا ، پلاک 40 ، سرداران بی پلاک ، سرداران شهید ، جبهه ، جهاد مقدس ، دفاع مقدس ، شهدای گمنام ، شهید گمنام ، جنگ ، بسیج ، خاکریز ، لبخندهای خاکی ، شهیدانه ، شهیده ، قطعه 40 ، شعر ، سرداران بی پلاک ، شهدای کربلا ، آرزوی شهادت ، ایستگاه شهدا ، نیم پلاک ، لبخند ، امام شهدا ، ایثار ، پلاک 40 ، تفحص ، خاطرات شهدا ، روایتگران جنگ ، شهدای عرفه ، شهدای غدیر ، شهدای انقلاب ، شهدای بسیج ، خاکریز ، کرامات شهدا ، گردان ، لاله ، قطعه 40 شهدای گمنام ، قهرمان ، شهدای نامدار ، شهید سادات ، طلائیه ، عباس بابایی ، عکس ، عکس شهدا ، عملیات ، فرماندهان جنگ ، فرماندهان شهید ، فرهنگ شهادت ، فکه ، داغ ، در باغ شهادت ، شلمچه ، سنگر ، شهدای سادات ، زائران شهدا ، سایت ، سرداران آسمانی ، راهیان نور ، راویان جبهه ، رسمی ، خاطره از شهدا ، خاکیان افلاکی ، خاطرات ، جان برکف ، جانباز ، جاوید الاثر ، پلاک خاکی ، ÷لاک 40 ، آزاده ، ائمه اطهار ع ، از خود گذشتگی ، اسیر ، امام خامنه ای ، هور ، هویزه ، وصیت نامه شهدا ، کربلای 5 ، لبخندهای خاکی ، محرم ، مراسم ، مردان بی ادعا ، معنوی ، مقر ،

ازدواج خیلی ساده برگزار شد.

حاج محمد به چند تا از دوستانش گفته بود پلاکاردهایی بنویسید و به در و دیوار نصب کنند، مثل جمله ای از شهید بهشتی که " زن در اسلام زنده، سازنده و رزمنده است، به شرط آن که لباس رزمش، لباس عفتش باشد".

و کتابهایی تدارک دیده بودند و متن هایی زیبا روی جلد کتاب نوشتند که به مهمان ها هدیه بدهند.

روی دو تا پارچه ی بزرگ هم نوشتند"عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید".

من پرسیدم:" علت نوشتن این مطالب چیست؟"

گفت:" این نوشته ها جایشان همین جاست.در هیچ مجلسی و هیچ کجا انسان نباید گناه کند، بخصوص در مراسم ازدواج ما..."

در آن مجلس سخنران آوردند. آقای حاج سلیمانی در مجلس مردانه صحبت کردند. نماز مغرب و عشا هم بصورت جماعت برگزار شد. فیلمی هم از یک عملیات نمایش دادند.

موقع جاری شدن عقد او خیلی اصرار داشت که حتما با وضو باشم و تمامی مستحبات را رعایت کردند.سه چهار صفحه قرآن خواندند و بعد از عقد یکی دو ساعت در مورد زندگیمان صحبت کردند که باید فقط رضای خدا را در نظر بگیریم و بس.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ای از شهید محمد گرامی/ دل دریایی،ص68






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , جبهه  , سرداران بی پلاک  , پلاک 40  , سرداران شهید  , مردان بی ادعا  ,

      

همیشه به نیروها طوری تذکر می داد که کسی ناراحت نشود. سعی می کرد با شوخی و لبخند مطلب را به طرف بفهماند.
یک بار، تدارکات لشکر مقدار زیادی کمپوت گیلاس به خط آورد و پشت خاکریز ریخت.

ما هم که تا به حال این همه کمپوت را یکجا ندیده بودیم، یکی یکی آنها را سوراخ می کردیم،آبش را می خوردیم و بقیه اش را دور می ریختیم.
در همین حین، حاج همت با رضا چراغی داشتند عبور می کردند. پیراهن پلنگی به تن داشت و دوربینی هم به گردنش انداخته بود.وقتی به ما رسید و چشمش به کمپوتها افتاد، جلو آمد و گفت:" برادر، می شود یک عکس با هم بیندازیم!"
گفتم:" اختیار دارید حاج آقا، ما افتخار می کنیم".
کنار هم نشستیم و با هم عکس گرفتیم. بعد بلند شد، تشکر کرد و گفت:" خسته نباشید، فقط یک سوال داشتم".
گفتم:" بفرمایید حاج آقا".
گفت:" چرا کمپوتها را اینطور باز می کنید؟"
گفتم:" آخر حاج آقا، نمی شود که همه اش را بخوریم."
در حالی که راه افتاد برود، خنده ای کرد و با دست به شانه ام زد و گفت:" برادر من، مجبور نیستی که همه اش را بخوری".
بدون اینکه صبر کند، راه افتاد و رفت تا مبادا در مقابل او دچار شرمندگی شوم.
بعد از رفتن او، فهمیدم که او از اول می خواست این نکته را به من گوشزد کند ولی برای اینکه ناراحت نشوم، موضوع عکس گرفتن را پیش کشیده بود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ای از شهید محمد ابراهیم همت/ سردار خیبر، ص144-145






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , سرداران بی پلاک  , پلاک 40  , سرداران شهید  ,

      

رمضان در جبهه ها

ربنای لحظه های افطار، از پایان یک روز روزه داری خبر می داد؛

ربنایی یک تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود.

بچه ها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو می گرفتند،

ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر می زد و افطاری را توزیع می کرد.

سادگی و صمیمیت در سفره افطارمان موج می زد

و ما خوش حال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود.

سر سفره می نشستیم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار می کردیم .

دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت.

«السلام علیک یا ابا عبدالله» زیارت عاشورا و «یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله» دعای توسل،

به سفره افطار و سحر ما معنویتی می بخشید که غیر قابل توصیف است و همین توشه معنوی و غفلت زدایی ها، رزمندگان را از دیگران ممتاز می کرد.

نمی توانم حال و هوای این لحظه ها را برای شما بیان کنم.

در لشکر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردیم، اما جاذبه این ماه، مرا در کردستان ماندگار کرد.

ماه رمضان، بهترین وزیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها آفرید.

برکت دعا درکنار سنگرها، نماز روی زمین خاکی، سحری خوردن کنار آرپی جی و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قیام رو به روی آسمان بی هیچ حجابی که تو را از دیدن محروم کند، گریه بسیجی های عاشق در رکوع و...

همه چیز را برای مهمانی خدا آماده کرده بود.






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , جبهه  , پنج شنبه ها با شهدا  , پلاک 40  , سرداران شهید  , سنگر  ,

      

هفته ی دوم یه کاغذ آورد خونه و چسبوند به دیوار اتاق.


برنامه ی خودسازی بود که امام سفارش می کردند.
مهدی گفت:" از همین امروز شروع می کنیم".
1-یکی از توصیه ها ورزش بود.صبح ها زود بیدار می شدیم.مهدی پنجره ها رو باز می کرد و دور اتاق می دویدیم و ورزش می کردیم.
2-هر هفته دوشنبه و پنج شنبه روزه می گرفتیم.
3-خرج خونه رو حساب می کردیم، از دو هزار و هشتصد تومن حقوق، دویست تومن موند.مهدی چون مدتی شهردار بود، خانواده های نیازمند رو می شناخت.براشون مایحتاج خرید.
4-برنامه ی بعدی، آموزش رانندگی بود.مهدی تاکید داشت حتما یاد بگیرم.
5-خواندن کتاب های شهید مطهری رو هم شروع کردیم.به خواهرش گفته بود، با هم بخوانیم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ای از شهید مهدی باکری /نیمه پنهان ماه ، جلد 6 ، ص18 و 19

 

اگر چنان چه مرد و زن هر دو توجه داشته باشند، با توصیه های خوب، با هم کاری های خوب، با مطرح کردن دین و اخلاق در محیط خانه- آن هم بیشتر از مطرح کردن زبانی، مطرح کردن عملی-این طور یکدیگر را کمک کنند؛ آن وقت زندگی کامل و حقیقتا وافی و شافی خواهد شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطلع عشق،ص60






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , پلاک 40  , سرداران شهید  ,

      

عملا با مارکسیست ها درگیر بود؛ البته نه درگیری فیزیکی! بلکه فکری و اعتقادی.

بیشتر وقتشو برای تبلیغ اسلام و زیر سوال بردن افکار ضد دینی و ماتریالیستی میذاشت.

وقتی استادا یه مطلبی می گفتن که باعث ایجاد شبهه و تردید تو اعتقاد بچه ها می شد، شدیدا اعتراض می کرد و ازشون می خواست تو یه جلسه ی علنی باهاش بحث کنن. البته معمولا همه شون یه جوری از چنگش در می رفتن و می گفتن:" ما وقت اضافی نداریم که بشینیم با تو درباره مسائل اعتقادی بحث کنیم".
ولی صادقی یه جمله معروف داشت که برای این جور آدما جواب محکمی بود.

می گفت:" برای هر دانشجو پونصد تومن و برای هر استاد پنج هزار تومن میذارم که یه ساعت پیش همه بچه ها با من بحث کنه؛ اگر توی بحث، من مغلوب شدم، پول وقتی رو که طرف مقابل گذاشته میدم و اگه اون مغلوب شد، ازش هیچ پولی نمی گیرم!".
اون موقع ها این مقدار پول، مبلغ زیادی بود و اگر کسی از مناظره کردن باهاش نمی ترسید؛ ارزش وقت گذاشتن رو داشت!

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ای از شهید حجت الاسلام دکتر قاسم صادقی/ فضیلت های ماندگار/ج 8، ص27 و 28

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
اگر خداوند بوسیله تو یک نفر را هدایت کند؛ برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن است.






برچسب ها : شهدا  , شهید  , شهادت  , پنج شنبه ها با شهدا  , پلاک 40  , سرداران شهید  , خاطرات شهدا  ,

      
<      1   2   3   4      >